فشار های روانی در خانواده و زندگی اجتماعی
فشار های روانی در خانواده و زندگی اجتماعی
نوجوانان و جوانان قشر عظیمی از جمعیت هر کشور خصوصاً جامعه ما را تشکیل میدهند. آنان سرمایههای ارزشمند جامعه و امیدهای درخشان مملکت تلقی میشوند و عامل بسیار مهمی در رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور به شمار میروند و از ایشان انتظار میرود که در آیندهای نه چندان دور مسئولیت عظیم و سنگین اداره چرخهای مملکت خود را عهدهدار گردند.
آیین مقدس اسلام عنایت خاصی به نسل جوان داشته و آنان را از جنبههای مادی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، روانی و تربیتی تحت مراقبت قرار داده است. اولیاءگرامی اسلام نوجوانی و جوانی را در ردیف بزرگترین نعمتهای الهی در زندگی بشر شناخته و به انحاء مختلف به آن توجه نمودهاند. برای نمونه پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند : در قیامت هیچ بندهای قدم از قدم برنمیدارد مگر آنکه به این پرسشها پاسخ دهد: اول آنکه عمرش را در چه کاری سپری کرده و دوم آنکه جوانیش را در چه راهی صرف کرده است. حضرت علی (ع) میفرمایند : دو چیز است که قدر و قیمتشان شناخته نیست مگر آنکه از دست بروند، یکی جوانی و دیگری تندرستی.
در اسلام همچنین از نوجوانی و جوانی به عنوان منزل قوت و نیرومندی ایام زندگی یاد شده است که بین ضعف ایام کودکی و ناتوانی دورة پیری قرار گرفته است. همانطور که فلسفی نوشته است، ایام جوانی دوران قوت و قدرت است؛ دوران نشاط و شادمانی و امید است ؛ دوران شور و التهاب است؛ دوران کار و تلاش است؛ مزارع سرسبز با نیروی نسل جوان آباد است؛ معادن با سعی و کوشش نسل جوان استخراج میشود؛ عمران و آبادیها مدیون همت نسل جوان است و سرانجام دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت کشور به عهده نسل جوان است(فلسفی، 1344).
رسیدن به بلوغ جنسی، جسمی ، عقلی ، روانی و عاطفی و اجتماعی که جوان را در برآوردن نقشهای فوق یاری بخشد مستلزم گذر موفق از مراحل کودکی و نوجوانی است و بدون شک خانواده نقش مؤثری را در این زمینه ایفا میکند.
خانواده اولین نماینده جامعه است که کودک سالها یاولیه عمر خودرا در آن میگذراند و وظیفه دارد که نوزاد وابسته، فاقد فرهنگ و لذت جو را به موجودی خودیاور، با فرهنگ و مسئولیت پذیر بار آورد. در این روند که اجتماعی شدن نام دارد والدین نه تنها در برابر کودک بلکه در برابر جامعهای که او باید با آن سازش یابد مسئولیت و در صورتی که نتوانند کودک خود را درجریان رش با ملاکهای معینی که هنجار اجتماعی نامیده میشود، تطبیق دهند و رهنمودهای عقلی،اجتماعی و اخلاقی را در وی مستقر سازند در انجام وظیفه خود قصور نمودهاند.
والدین به عنوان اولین مربی و معلم کودک، در تربیت و چگونگی رفتارهای وی مهمترین نقش را ایفا میکنند و بیتوجهی و اهمال در این امر عواقب وخیمی را در زندگی کودک به وجود میآورد. رفتار کودک عکسالعملی به عوامل محیطی و خصوصاً به عملکرد والدینش میباشد. چنانچه رفتار والدین با کودک براساس صداقت، دوستی، احترام و پذیرش باشد، کودک احساس امنیت و آرامش میکند و از ابتلا به بسیاری نابسامانیها محفوظ میماند. از سوی دیگر، انتقادهای بیجا و بیمورد و روابط خانوادگی گسسته و نابسامان کودک را مضطرب و آزرده خاطر میسازد و موجبات ابتلاء وی به بسیاری از مشکلات رفتاری را فراهم میآورد(شفیع آبادی، 1378).
پدران و مادران معلمینیهستند که در مشکلترین مدرسهدنیا برای آدمسازی خدمت میکنند. مدرسهای که مدیر، معلم ومستخدم آن خودشان هستند، و تعطیلات، ارتقاء مقام و حقوق ندارد. مدرسهای 24 ساعته و 365 روزه که حداقل 18 سال برای هر فرد خدمت میکند. علاوه بر این مدرسهای با دو رئیس که با وجود آن مشکلات بسیاری پیش میآید. این سخترین، پراضطرابترین و پرزحمتترین کار است و احتیاج به حد اعلای حوصله، گذشت، خوشاخلاقی، کاردانی، علاقه، آگاهی و دانش دارد(احمدی،1360).
خانواده اولین مدرسه کودک است که طفل نگرش نسبت به خود، زندگی و مردم در آن میآموزد. حضرت علی (ع) میفرماید : لا میراث کألادب هیچ ارثی برای فرزند بهتر از ادب و تربیت نیست و یا ما نحل والداً نحلاً افضل من ادب حسن. بخشش و تفضیل هیچ پدری به فرزندش بهتر از عطیه ادب و تربیت پسندیده نیست(فلسفی، 1344).
اهمیت تأثیر خانواده بر رفتار فرد به قدری است که همه نظریهپردازان توجه خود را به آن معطوف نمودهاند. دیدگاه بیولوژیکی ـ فیزیولوژیکی به شباهت فرزند به والدین به لحاظ زیستی توجه دارد و تربیت وی در محیط خانواده را باعث شباهت مضاعف میداند. نظریه روان پویایی به تأثیر قاطع والدین و محیط خانوادگی در پنج سال اول رشد در شکلگیری شخصیت فرد اشاره دارد. نظریه یادگیری رفتاری ـ اجتماعی که همه رفتارهای آدمی را به یادگیری نسبت میدهد نیز به محیط خانواده توجه زیادی دارد. نظریه یادگیری اجتماعی یا مشاهدهای هم رفتار فرد را حاصل مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنان میداند که در اولین مراحل رشد شامل والدین کودک میشود. دیدگاه شناختی که هر گونه رفتار را نتیجه تعبیر و تفسیر اطلاعاتی میداند که فرد از محیط خارج دریافت میکند اظهار میدارد که معنیدان به وقایع اولین بار در محیط خانواده آموخته میشود. نگرش مربوط به نظام خانواده نیز توجه زیادی به عوامل اجتماعی، محیطی و بین فردی دارد. مطالعات اخیر به خصوص توجه زیادی به الگوهای روابط خانوادگی نشان دادهاند.
گر چه خانواده نقش مأمن و مأوای کودکان و نوجوانان را دارد ؛ اما پژوهشهای محققین مختلف نشان میدهدکه در بسیاری از موارد خود به عنوان یکی از عوامل موجود مشکلات ایشان عنوان میگردد. کول و هال[1] مشکلات خانوادگی را به عنوان یک طبقه از مشکلات نوجوانان مطرح نمودهاند. براون نیز به مشکل خانواده و دخالتهای آنان در امور نوجوانان اشاره نموده است (خسروپور،1353). کرو و کرو[2] نیز عنوان میکنند که بسیاری از افراد جوان با مشکلاتی نسبتاً جدی در ارتباط با زندگی خانوادگی، تجارب مدرسهای، فعالیتهای شغلی و ارتباطات اجتماعی مواجهند (کراو و کرو،1965)[3].
درایکورز[4] معتقد است که پیشرفت تکنولوژی و تغییرات سریع در شیوه زندگی موجب بروز مشکلات متعددی برای جوانان گردیده است که برخی از آنها از این قرار است:
1 ـ احساس عدم تعلق، 2 ـ از بین رفتن ارزشهای اخلاقی و معنوی 3 ـ تغییر و نوآوری و 4 ـ بیثباتی والدین در دوستی با فرزند(شفیع آبادی، 1371).
مطالعات متعدد اهمیت روابط والدین با فرزند را مورد تأکید قرار دادهاند. بررسیهای انجام شده دو بعد رفتار والدین نسب به کودکان و نوجوانان را مشخص میسازد. بعد پذیرش ـ طرد و بعد کنار گذاشتن ـ محدود کردن. پدر و مادر پذیرنده نسبت به کودک از خود عاطفه، تأیید، گرمی و درک نشان داده و از تنبیه بدنی کمتر استفاده میکنند؛ اما والدین طرد کننده با کودکانشان سرد بوده و آنها را تأیید نمینمایند و برای برقراری نظم نیز از تنبیه بدنی استفاده میکنند. پیداست که از دیدن فرزندشان لذت نمیبرند و نسبت به نیازهای او حساسیت ندارند. بُعد آزاد گذاشتن ـ محدود کردن نیز خودمختاری و آزادی عملی گفته میشود که والدین برای کودک قائلند. والدین معتقد به آزاد گذاشتن به کودک اجازه تصمیمگیری داده و او را در انجام آن آزاد میگذارند. آنان قواعد انضباطی اندکی رقرار نموده و پیوسته کودک را تحت فشار قرار نمیدهند؛ اما پدر و مادر معتقد به محدود کردن کودک خود را به شدت تحت کنترل دارند. در حد وسط بین این دو، شیوهای به نام آزادمنشانه وجود دارد که شیوهای معتدل بین ان دو روش افراطی است. پژوهشها نشان میدهند که ترکیب دو شیوه آزادمنشانه یا پذیرنده بهترین شیوه فرزند پروری است(یاسایی و طاهری ،1370).
بالدوین اظهار میدارد که نگرشهای پذیرنده و دموکراتیک والدین امکان رشد را به حداکثر میرساند. فرزندان چنین والدینی رشد ذهنی، ابتکار و امنیت عاطفی فزایندهای را نشان میدهند، در مقابل فرزندان والدین طرد کننده و سلطه جو افرادی متزلزل، سرکش، پرخاشگر و ستیزهجو هستند(جوادی و کدیور، 1372).
وست و فارنیگتون[5] دریافتند که کودکانی که مورد بیرحمی واقع شدهاند، والدین آنها سهلانگار و غفلت کننده بودهاند، انضباط خشن و ناپایدار اعمال کردهاند و یا فاقد تعامل کافی با کودکان خود بودهاند بیشتر به اختلالات کرداری و بزهکاری متبلا شدهاند(فارنگتن،1989)[6]. راتر[7] نیز دریافت که تجارب تلخ زندگی خانوادگی در دوران کودکی موجب به وجود آمدن مشکلات رفتاری بعدی چون جدایی در ازدواج و بزهکاری میگردد(چاپمن،1974) .
در گزارش ماسن[8] تحقیقات با ثبات قابل ملاحظهای نشان میدهند که شیوههای انضباطی به کار رفته درباره بزهکاران اندازه محدود و همراه با تنبیه بدنی به جای توضیح دادن برای آنها بوده است. روابط آنان با یکدیگر بیشتر مبتنی بر خصومت، فقدان روح همبستگی، طرد، بیتفاوتی، نفاق و یا بیاحساسی بوده و والدین برای نوجوانان خود کمترین آمال و آرزو را داشته، نسبت به وی متخاصم و نسبت به مدرسه بیتفاوت و خوددارای مشکلات متعدد شخصیتی بودهاند( ماسن،1986).
ایلنیگورث[9] نحوه نگرش والدین نسبت به کودک را در زمره عواملی میداند که کودک را در معرض خطر روانشناختی قرار میدهد. توجه بیش از اندازه محافظت زیاد، اضطراب زیاد درباره کودک، وجود انضباط بیش از اندازه در خانواده و یا فقدان آن، وجود خصومت، اظهار نارضایتی ، تحقیر، سرزنش کردن، طعنه زدن، تمسخر، عدم بکارگیری تشویق و تمجید، عشق و فهم ذهن در حال رشد کودک و اینکه چه چیز طبیعی و چه چیز غیرطبیعی است از جمله این عوامل هستند (ایلینگ ورث،1986).
فارنیگتون و مک کورد[10] اظهار میدارند که تنبیه خشن بدنی، طرد کودک و بیثباتی انضباط ممکن است کودک را برای رفتار ضد اجتماعی، پرخاشگرانه و بزهکارانه آماده نماید. برادلی[11] عقیده دارد که تشویق والدین درباره نضج و پختگی اجتماع یکودک و اجتناب آنها از تنبیه بدنی رابطه مثبتی با رشد اعتماد به نفس کودک دارد. راتر و هرسوف عقیده دارند که والدینی که بیش از اندازه از کودک خود عیبجویی و انتقاد میکنند آنها را بیشتر مستعد ابتلا به مشکلات رفتاری و عاطفی مینمایند (برادلی ،1989) .
رشد وجدان کودک به مقدار زیادی بستگی به روابط او با والدین و یا جانشین آنها دارد. نظام ارزشهای فرد معمولاً از راه روابط وی با والدین از طریق همانندسازی ایجاد میشود و بر محبت و اعتماد استوار میباشد. در افراد ضد اجتماعی فرآیند همانندسازی معیوب است. در سابقه این افراد وجود مشکلات با والدین یا مراجع قدرت در اوان زندگی دیده میشود. به نظر میرسد که این سابقه با موضوع والدینی مربوط میباشد که معمولاً غیرمنطقی، بیرحم، ریا کار و بیثبات هستند. کودک در پیوند دادن خود به هر یک از والدین به عنوان سرمشق یا منبع امن دچار مشکل میباشد، زیرا مهر و محبت و اعتماد متقابل دوجانبه وجود ندارد(وهابزاده، 1366، 214).
توماس بین عوامل روانی و پروندههای بهداشتی 1337دانشجوی فارغ التحصیل رشته پزشکی طی سالهای 1948 تا 1964 همبستگی آماری به دست آورد. او دریافت یکی از عوامل مهم پیش آگهی سرطان، بیماریهای روانی و خودکشی، فقدان نزدیکی و صمیمیت با والدین و برداشت منفی دانشجویان در رابطه با خانواده خود بوده است(شاملو، 1366 ، 201).
کانر[12] کمال جویی مفرط والدین را علت وسواس فرزندان آنها میداند. آدامز[13] والدین افراد وسواسی را افرادی نامعطف،قراردادی،واجد دوسوگرایی در ارتباط با فرزندانشان میداند(دادستان،1370، 136). مادران کودکان دارای لکنت زبان نیز به عنوان افرادی مضطرب، فزون حمایت کننده، نامنعطف، فاقد گرمی عاطفی، ناایمن و ناراضی و واجد بازخوردهای متناقض توصیف شدهاند(دادستان،1370،321).
خانواده متزلزل دارای شرایط و اوضاع و احوال گوناگونی است که برخی از مظاهر آن اختلافات خانوادگی ، جدایی، طلاق و یا مرگ والدین است. در این نوع خانوادهها مناسبات والدین با یکدیگر و با فرزندانشان طبیعی نیست و این امر میتواند منجر به بروز بسیاری از مشکلات در فرزندان آنها شود. یک نمونه تحقیق در این مورد در انگلستان بر روی 102 نوجوان 15 تا 18 ساله در یک مؤسسه تربیتی انجام شده است. این پژوهش به طور روشن نشان میدهد که چگونه اضطرابهای ناشی از مناسبات ناسالم در سالهای اول طفولیت، منجر به بروز واکنشهای ضد اجتماعی در مقابل فشارهای بعدی در طفل شده است. در بیشتر موارد اضطراب و پریشانی در میان این کودکان عوارض معینی از محرومیت از مهر مادر بوده است(تقفیان،1359، 10).
بررسیهای رنه اسپتیز در آمریکا اهمیت رابطه کودک و مادر را از نظر رشد هوشی و جسمانی نشان میدهد. در بررسی وی کودکان مورد مطالعه به دو گروه تقسیم شده بودند. کودکانی که از مادر جدا بودند و کودکانی که با مادرانشان زندگی میکردند. هر دو گروه از هر نظر مشابه بودند و تفاوت آنها از نظر عاطفی بود. پس از مقایسه دو گروه از نظر هوشی، رشد بدنی،حافظه ،ادراک و سازگاریهای اجتماعی، اسپتیز[14] نتیجه گرفت رشد کودکانی که با مادرانشان زندگی میکردند در همه زمینهها به مراتب بیشتر از کودکانی بودکه جدا از مادر زندگی میکردند(میلانی فر،1369، 94) .
مونرو[15] نوشته است که مطالعات متعدد حاکی است که محرومیت از مادر در اوان کودکی در مقایسه با محرومیت از پدر، عامل تعیینکنندهتری در عموم بیماریهای روانی و به خصوص افسردگی محسوب میشود. طبق آماری که اولتر ستران درباره300 دختر جوان مجرم ارایه نمود یادآوری کرد از 15% از آنان به علل مختلف از عوامل خانوادگی و مهر مادری محروم بودهاند(باقری و عطاران، 1370، 118).
مطالعات پژوهشی نشان داده است موفقیت کودکانی که تماسی با پدرانشان ندارند در زمینههای اجتماعی و تحصیلی به مراتب کمتر از کودکانی بوده است که پس از طلاق از جانب پدر حمایت عاطفی شدهاند. پیشرفت تحصیلی چنین کودکانی در مدرسه کم است. در خانههایی که توجه پدر کم و یا هیچ است، پسر بچهها در درسهای شفاهی نمرات بیشتری آورده و در ریاضی امتیاز کمتری کسب میکنند. در مورد دختران نیز وضع به همین شکل و حتی بیشتر قوت دارد. کمبود امتیاز در درسهای ریاضی نشانه عدم کارآیی در زمینههایی است که نیاز به اندیشیدن دارد. عدم حضور پدر موجب کاهش قدرت ادراک هم در دختران و پسران با محیط و موقعیت جدید مشکلتر از دختران است. پژوهشهای انجام شده نشان میدهد که مادران پس از طلاق نسبت به پسران انضباط کمتری اعمال میکنند. بیشتر آنها را مورد خشم و سرزنش قرار میدهند و نسبت به دختران از محبت کمتری برخوردار میسازند. این سختگیری کمتری نسبت به پسران اعمال میشود به این موضوع مربوط است که والدین بر روی کودکان هم جنس خود کنترل بیشتری اعمال میکنند. یعنی مادران نسبت به دختران و پدران نسبت به پسران سختگیری بیشتری دارند. لذا اگر پدر پس از طلاق حضور فعال نداشته باشد پسر مهمترین منضبط کننده خود را از دست میدهد با توجه به اینکه سرپرستی فرزندان پس از طلاق غالباً با مادران است.
نزاعهای والدین در حضور کودکان چه طلاق گرفته و یا نگرفته باشند مشکلات رفتاری بیشتری را در کودکان ایجاد مینمایند. فرزندان اینگونه والدین بیشتر دچار آشفتگی هستند. آنها احتمالاً رفتار پرخاشگرانه والدین خود را تقلید نموده و خشم و عصبانیت آنها را منعکس مینمایند. این که مشکلات بلند مدت در کودکان به وجود آید بستگی به نحوه کنار آمدن والدین آنها با طلاق دارد.
وقتی طلاق کانون خانواده را از هم میپاشد، تلاش نوجوان برای هویتیابی مشکلتر میگردد. نوجوانی که بحرانهای دوره نوجوانی را تجربه میکند وقتی خود را در خانواده بیابد که والدین خود در آن با بحرانهای روانی مواجهند مشکل خود را مضاعف مییابد. برخی از نوجوانان برای رهایی از چنین موقعیتی دست به خودکشی میزنند. فرار از خانه نیز یکی از عکسالعملهای نوجوان در برابر روابط مخرب خانوادگی است.
بررسی مظلومی (1371) از 40 نوجوان 13 تا 18 ساله پسر تهرانی که به دلایل و انگیزههای مختلف خانه را برای چند ساعت تا چند روز ترک کرده بودند نشان میدهد که کمبود عاطفی،درگیریهای ارزشی با والدین، شرایط نامناسب زندگی در خانه به دلیل فوت، جدایی یا ازدواج مجدد یکی از والدین و فشارهای ناشی از اختلافات والدین با یکدیگر، علل به وجود آورنده فرار از خانه بودهاند. تحقیقات متعددی نشان میدهد که فقدان پدر بر عملکرد هوشی، سازگاری کودک با اجتماع در مورد پسران در ایفای نقش جنسی مناسب و در مورد دختران بر رفتار اجتماعیشان تأثیر میگذارد (نلسوم ، 1371،101). شین[16] اظهار میدارد که هنوز روشن نیست که این تأثیر به از دست دادن رابطه پدر با کودک مربوط میشود و یا افزایش فشارهای روانی بر خانواده و یا چنانکه برکبیل و نیکولز گفتهاند به علت تغییر وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی که در غیاب پدر گریبانگیر خانواده میشود(هسمبوری، 1987)[17].
ازدواج مجدد والدین نیز سبب میشود تا فرزندان خود را در حال تجربه مشکلات جدیدی بیابند؛ قرار گرفتن در خانوادهای با نامادری یا ناپدری که روابط آنها برای کودک ناآشنا و مشکل است، ممکن است ناپدری و نامادری به نظر وی میهمان ناخواندهای بیاید که والد واقعی او را از میدان به در کرده است. آنان همچنین ممکن است از نظر اعمال انضباط درخانواده، مشابه والدین واقعی کودک نباشند. کلاو[18] اظهار داشته است که خانوادههایی که در آنها فقط مادر یا مادر بزرگ حضورداشتهاند ، بهتر از خانوادههایی که در آنها ازدواج مجدد صورت گرفته با مشکلات سازگاری یافتهاند. برنارد نیز عقیده دارد که فرزندان بسیار کم سن فرزندان بزرگسال خانوده، در جذب والد جایگزین شونده به ندرت عکس العملهای منفی نشان میدهند تا نوجوانان، این مطلب توسط مشاهدات بالینی نیز تأیید شده است(باقری و عطاران،1370، 68). تطابق با نامادری یا ناپدری آسان نیست به خصوص که ناپدری یا نامادری حمایت کننده نبوده یا از بچههای همسر جدیدش بیزار بوده و بچههای خود را بر آنها مقدم بدارد. بچهای که از ازدواج مجدد پدر یا مادر به دنیا میآید ـ برادر یا خواهر ناتنی ـ گاه توجهی بیشتر از کودکان دیگر بدست آورده و رقابت بین خواهران و برادران را دامن میزند(پور افکاری،1370، 97). در مجموع میتوان گفت که ازدواج مجدد والدین احساس امنیت کودک یا نوجوان را در معرض خطر قرار داده و حمایتهایی را که باید از وی بشود کاهش میدهد و موجب ایجاد اضطراب و یا بروز اختلالات میگردد.
در مجموع خانواده متزلزل که در آن مناسبات والدین با هم طبیعی نیست، پدر و مادر یکدیگر را دوست ندارند، به هم احترام نمیگذارند ، یکدیگر را تحقیر میکنند، از زندگی با هم راضی نیستند، مدام در حال منازعه و مشاجره هستند و بگومگوهای آنها تا حد تهدید به طلاق پیش میرود و یا به آن میانجامد بنیان مشکلات زیادی را برای فرزندان خود میریزند. در واقع وقتی والدین با یکدیگر در تضاد و تعارض هستند با کودک نیز رفتار مناسبی ندارند و او را ثمره عشق خود به حساب نمیآورند، و وقتی آینده خودشان روشن نیست نمیتوانند آینده روشنی را برای فرزند خود متصور باشند و اضطرابها و نگرانیهای خود را به او منتقل میسازند.
همچنین والدین که کودک خود را طرد مینمایند، وی را محدود میسازند؛ در تربیت او بیشتر از تنبیه استفاده میکنند، توجهی به درک نیازهای جسمانی یا روانی او در مراحل مختلف رشد ندارند؛ با منازعات و مشاجرات ، تهدید به طلاق، جدا شدن از یکدیگر احساس امنیت وی را به خطر میاندازند؛در سن نوجوانی با او مانند یک کودک رفتار میکنند و یک لحظه از امر و نهی دست برنمیدارند؛ تبعیض و تحقیر و استهزاء را شیوه همیشگی خود با وی قرار میدهند؛ انضباط سست و ناپایدار اعمال میکنند ؛ اضطراب زیاد درباره وی و پیشرفتهایش نشان میدهند، نقشهای متعادل و مناسب خود را ایفا نمینمایند،افرادی خشن هستند،کمالجویی مفرط دارند،افرادی وسواسی و غیر قابل انعطاف هستند و سرانجام خود سرمشق رفتارهای نامناسب،غیراجتماعی و بزهکاری هستند که طبیعی است فرزندانی دشوار داشته باشند،بنابراین وقتی با نوجوانان یا جوانان باید متوجه این امر بود.
- ۸۶/۰۸/۲۵
تبریک میگم وبلاگ مفیدی دارید.
ما به شما لینک دادیم در صورت تمایل خوشحال میشیم اگه شما هم به وبلاگ ما لینک بدهید:
عنوان: پس از تاریکی