پدر و مادر اولین کسانی هستند که زیر بنای شخصیت سالم یک نوجوان را می گذارند، معمولاً والدین، نوجوان خود را بصورت کودکی می نگرند مثل اینکه گذشت زمان تغییری در وی نداده است. عدم درک نوجوانان باعث کشمکش بین آنان و والدین می شود. نوجوانان بخود حق می دهند که در مسائل مربوط به خانه اظهار نظر کنند و افکار و عقاید و اعمال اعضاء خانواده را مورد سوال قرار دهند.
نوجوانان کودکان سربراه قبلی نیستند و در مقابل تحکم و دستورات والدین مقاومت می کنند. از جمله خصوصیات دوره نوجوانی مخالفت است نوجوان با افراد ذی نفوذی که در اطراف هستند به مخالفت بر می خیزد. والدین نیز در دایره مخالفت وی قرار دارند این مخالفت بخاطر تشخص طلبی یا کسب استقلال یا جداسازی خود از دیگران است. مخالفت در پسران شدید تر از دختران است این امر شاید بدلیل جرات و قدرتی است که پسران در طول رشد خود کسب می کنند تجزیه و تحلیل رفتار در 623 خانوار در تهران نشان داد که فرزندان، رفتار والدین خود را کاملاً تایید نمی کنند. اکثریت آنان رفتار والدین را قبول ندارند و حتی مایل نیستند که همان رفتار را به فرزندان خو منتقل نمایند . در این وضعیت ناهمگون که والدین، نوجوانان را ناسازگار می پندارند و نوجوانان هم رفتار والدین خود را قبول ندارند امکان وقوع بسیاری از حوادث ناگوار برای نوجوان می رود.
نوجوان بر اساس تغییرات بلوغ و بحرانی هویت رفتار ناسازگارانه ای دارد. والدین افرادی هستند که با ارتباط صحیح با وی می توانند به او کمک کنند تا از این سن پر آشوب بگذرد. نوجوان به تفاهم نیاز دارد و باید به او کمک شود تا به استقلال همه جانبه برسد. خصوصیات و نحوه ارتباط رفتار والدین به تکامل شخصیت نوجوان کمک می کنند و یا جلوی رشد طبیعی او را می گیرد.
خانواده ها معمولا از نظر نوع برخورد به چهار دسته تقسیم می شوند:
اول : پدر تند خو و مستبد، مادر مهربان و آرام
دوم: پدر مهربان و آرام، مادر تندخو و مستبد
سوم: پدر تند خو و مستبد ، مادر تند خو و مستبد
چهارم: پدر مهربان و آرام، مادر مهربان و آرام
در خانواده نوع اول، پسر ممکن است خود را با پدر انطباق دهد و ارزش تحکم آمیز وی تقلید کند و پدر را الگو قرار دهدن و هر گونه خشونت را سر کوب و خواهر و برادرکوچکتر از خود را مورد ضرب و شتم قرار دهد. و بعداً در برابر مردم از روش پرخاشگرانه ای که از پدرش آموخته است استفاده کند یا ممکن است پسر رفتار مادرش را سر مشق خود قرار دهد و رفتار و خصوصیات زنانگی در وی تقویت شود در این صورت از داشتن رفتار مردانه محروم می ماند و در زندگی اجتماعی و زناشویی با مشکلات جدی مواجه می گردد. دختر نیز ممکن است خود را با مادر منطبق کند و از نظر رفتاری مادری مشکلی نداشته باشد ؛ولی تصویر نادرستی از مردان پیدا می کند و همه مردان را مانند پدر خود می انگارد و در زندگی بعدی و در برخورد با مردان مشکلاتی خواهد داشت.
در خانواده های نوع دوم، دختر نمی تواند به آسانی خودش را با مادرش منطبق کند و در ایفاء نقش واقعی خود بعنوان یک دختر دچار اشکال می شود. انطباق با مادر و پیروی از رفتار وی موجب می شود که در مناسبات خود با دیگران مستبد باشد نتواند در روابط اجتماعی موفق گردد. پسر به سادگی در این خانواده با پدر انطباق می یابد و رفتار او را الگو قرار می دهد ولی در اثر نداشتن یک الگوی مناسب در رفتار مادری با مشکلاتی در آینده مواجه می گردد و نمی تواند در برابر خس مخالفت رفتار مناسبی داشته باشد. پسران چنین خانواده ای نسبت به زنان بدبین بوده و همواره آنان را مورد سرزنش قرار می دهند.
در خانواده سوم، نه پسران و نه دختران الگوی مناسبی برای رفتار خود ندارند. نوجوانان از طرف پدر و مادر مورد بی مهری قرار می گیرد و نمی تواند رفتار مناسبی را فراگیرد. این خانواده ها زیر بنای مشکلات نوجوانان را می گذارند و چه بسا باعث بزهکاریها و انحرافات آنان می شوند(احمدی، 1378).
خانواده ایده ال، خانواده نوع چهارم است، در چنین خانواده ای روابط صمیمی و توام با احترام و تفاهم در اینجا باید متذکر شد که ضرورتاً تمام خانواده های تحصیل کرده از نوع چهارم نیستند و در تمام سطح اجتماعی و در همه اقشار و طبقات تفاوت در شرایط خانوادگی دیده می شود و به مشکلات خانوادگی و اشکال رفتاری نوجوانان می انجامد شاید بتوان خانواده نوع چهارم را خانواده خویشتن ساز لقب داد. سه نوع دیگر خانواده ها به نوعی سلطه جو هستند که یکی از والدین یا هر دو آنها می خواهند با اقتدار به سلطه تحکم کنند. در این خانواده ها مجالی برای ارتباط صحیح ایجاد نمی شود و تفاهمی در برخورد با مسائل وجود ندارد. خانواده هایی را می توان خویشتن ساز دانست که رفتار طغیانگرانه در نوجوانان را یکی از بخشهای مهم رشد آنان بحساب آورند، این طغیان به معنای باج خواهی و تهدید نیست، بلکه نشانه از از تشخیص طلبی و استقلال طلبی است. آنان می دانند که نوجوان در صدد است که راه مستقلی را برای خودش انتخاب کند در نتیجه عاقلانه نیست که الگوی بزرگسالی خود را بر او تحمیل کنند. بلکه باید با تناسب رشد وی او را آزاد بگذارند والدین خویشتن ساز به نوجوان خود کمک می کنند تا: خلاق باشد. ، به روابط شخص خود اهمیت دهد و آگاه از خویشتن باشد و برای این اساس عمل کند، والدین باید بدانند که با اجبار و تحمیل کردن کاری از پیش نمی رود. هر چند ممکن است ظاهراً نوجوان تسلیم آنها شود؛ ولی در واقع روش دیگری را برای مخالفت بر می گزیند و والدین را در مخمصه و مشکل جدیدی قرار می دهد چهار سیما از بافت خانواده ها به چشم می خورد :
احساسات و عقایدی که فرد در مورد خود دارد یعنی ارزش شخصی.
روشهائی که افراد برای الاء نظریات خود بدیگران می یابند یعنی ارتباط .
قواعدی که برای بیان احساسات و اعمال خود بکار می برند یعنی نظام خانوادگی.
روشی که با دیگران برخورد می کنند یعنی پیوند با اجتماع.
ویرجنیایستر در مشاوره با هزاران خانواده به این نتیجه می رسد که برای التیام ناراحتیهای خانوادگی باید راهی برای عوض کردن این چهار سیما یافت(احمدی، 1378).
مشاهدات وی نشان داد که درتمام خانواده های آشفته :
الف) ارزش شخصیت افراد پایین است.
ب) ارتباط غیر مستقیم، مبهم و نادرست است.
ج) قاعده ها خشک و ناسازگار و غیر انسانی است.
د) پیوند با اجتماع براساس ترس و آرام کردن خشم و سرزنش دیگران است.
در مقابل خانواده های آشفته، خانواده های سرزنده و بالنده قرار داشتند، در این خانواده ها الگوی رفتاری دیگری دیده شد یعنی :
الف: سطح ارزش شخصی افراد بالا بود.
ب: ارتباط مستقیم، واضح ، صریح و صادقانه بود.
ج: قاعده ها قابل انعطاف، انسانی، متناسب و دستخوش تغییر بود.
د: پیوند با مردم باز و امید بخش بود.
در خانواده های آشفته و ضع بدن و چهره نمایانگر وضع ناخوشایند آنان است بدنها سفت و چهرها عبوس و غمگین بوده و مانند صورتک بی احساس است چشمها فرو رفته و نگاهها از مردم می گذرند نشان دوستی در میان افراد خانواده کم است. بیشتر اوقات شوخیها گزنده و طعن آمیز است. بزرگترها آنقدر سر گرم امرو نهی به فرزند خود هستند که هرگز نمی فهمند که فرزندشان کیست فرزند از پدر و مادر بعنوان دو انسان بهرمند نمی شود. در مقابل خانواده های سرزنده و پایند، در روابطشان هماهنگی وجود دارد. گشاده رو و شادند. در این خانواده، افراد آزادانه با هم درد دل می کنند اگر پدر بدخلقی کند پسر می تواند صادقانه بگوید بابا چه شده امشب اینقدر بد اخلاق شده ای او نمی ترسد که پدرس بر سر او داد بزند و بگوید به توارتباطی ندارد. خانواده بالنده برنامه ریزی می کند و بدون ترس و او همه مسائل را حل می کند وقتی لیوان از دست فرزند افتاد و شکست بجای اینکه سرزنش کند،تهدید کند و تبعید کند، از یک روش غیرمستقیم استفاده می کند و می گوید ببینم لیوان دستت را نبریده است، می دانم درست نتوانستی نگه داری، برو جارو بیاور تا تکه های شیشه ها را جمع کنیم، بدین وسیله فرصت آموختن را به فرزند خود می دهد و او را تشویق بکار درست می نماید(احمدی، 1378).
در خانواده های عادی ارتباط نادرست از عوامل عمده مشکلات نوجوانان است. خانواده های امروزی در جامعه ما بصورتی در آمده است که حضور پدر در خانه به حداقل رسیده است و تفاهم لازم بین والدین و فرزندان وجود ندارد. غالباً نوجوانان بحساب نمی آیند و در گیر مسائل خانواده نمی¬شوند. انتظارات والدین بیش از اندازه است و در بسیاری از موارد کمبود های خود را می¬خواهند بوسیله نوجوانان خود جبران نمایند، مشکلی که در مشاورهای فامیلی به چشم می خورد نوعی طلاق روانی در بین خانواده هاست یعنی با اینکه خانواده از نظر عرفی و قانونی از همسران تشکیل شده و با هم زندگی می کنند ولی از نظر روانی از یکدیگر جدا هستند روابط آنان سرد و خشک و همراه با سرزنش و تهدید و گاه توبیخ و اهانت است. در چنین خانواده ای نوجوان احساس می کند که به خانواده خود تعلق ندارد و آنها را مدل خوبی برای تبعیت نمی داند و به رفتاری متعارض و ناسازگارانه کشانده می شود. وضعیت نوجوانان در خانواده هایی که یکی از اعضاء را به دلیل طلاق یا فوت از دست داده است به مراتب مشکل تر است. در این خانواده ها اگر بصورت موجود خود باقی بماند. پسران گاهی جای پدر را می گیرند و تسلط خود را بر همه حفظ می کنند و مجال رشد آزاد عاطفی و اجتماعی را به دیگران نمی دهند این دسته پیش از موقع، مسئولیت ها را پذیرا می شوند و از نظر رشد عواطف که لازمه زندگی بعدی آنها است مواجه به مشکلاتی می شوند آنان با همه کس می خواهند مانند برادران و خواهران کوچک خود رفتار کنند و عملاً این الگو رفتاری باعث عدم ارتباط درست آنان با دیگران می شود گاهی پسران احساس شکست می کنند و در نتیجه به انزوا و کناره گیری آنان می انجامد و دست به هیچ کاری نمی زنند در این صورت، سرزنش مادر و اقوام شروع می شود و نه تنها مشکل را حل نمی کنند بلکه به مخالفت بیشتر نوجوان می انجامد و روابط خانواده را پیچیده تر و مشکل تر می سازد. دختران وقتی از نعمت پدر محروم می شوند مشکلات بیشتری دارند اولاً از نظر اجتماعی امکان کار برایشان کمتر است و عملاً نمی توانند بار مخارج را بر عهده بگیرند، اگر اینکه در خانواده های روستایی مرد کار برای خانواده هستند.
ثانیاً خیلی زود به خانه شوهر فرستاده می شوند برای اینکه دختران که از داشتن یک الگوی پدری محروم بوده اند و رفتار مناسب با مرد را فرا نگرفته اند ازدواج زودتر از موقع خود نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه به برخورد های خانوادگی می انجامد و بسا عاقبت خوبی نداشته باشد. بهتر است اجازه بدهند این دختران به بلوغ عقلی و توان تشخیصی برسند و خودشان در انتخاب همسر خود سهیم باشند و بتوانند از یک زندگی سالم و روابط درست برخوردار گردند. اگرر خانواده از هم پاشیده، مجدداً با ازدواج تجدید سازمان یابد و شکل جدیدی بیابد در این صورت وضعیت نوجوانان پسر و دختر بستگی به روابط جدید خانواده دارد. اگر اعضاء خانواده از یک تربیت درست برخوردار باشند و همانطور که قبلاً گفتیم خانواده ای با اندوه باشد و تفاهم وجود داشته باشد فرزندان اگر چه در خانواده نامادری یا ناپدری زندگی می کنند؛ ولی می توانند رابطه خوبی داشته باشند و رشد نمایند و مشکلی نداشته باشند. در وضع روحی که نوجوان تازه وارد دارد و در شرایطی که در آن زندگی می کند و روابطی که در خانواده حکمفرماست امکان انحراف و انحطاط و کشانده شدن نوجوان به دسته های بزهکاری و منحرف زیاد است وقتی نوجوان هیچگونه تکیه گاهی برای خود نداشته باشد و نتواند رابطه صحیحی بر قرار سازد و روش درست زندگی را فرا گیرد احتمال سقوط او در انواع رفتارهای نابهنجار می رود. برای مقابله با مشکل روابط خانوادگی می بایست به تصحیح ارتباطات و مناسبات خانوادگی پرداخت مشاوره خانوادگی می توند هم مشکلات را مشخص کند و هم به راه حلی عملی بیانجامد. در مشاوره خانوادگی والدین از مراحل رشد و خصوصیات آن اطلاع می یابند. ضمناً شیوه های درست و غلط ارتباطات در درون خانواده را تشخیص می دهند و به تصحیح روابط خانوادگی می پردازند از جمله مشکلات در روابط خانوادگی یکطرفه بودن ارتباطات و تحکم و تسلط یکی از اعضاء خانواده است. باید نوجوان را آزاد گذارد تا بصورت منطقی با مسائل مواجه گردد اینکار مستلزم برخورد منطقی و درست والدین با آنهاست. بدون وجود یک رابطه منطقی و درست در رفتار والدین و نوجوانان، زندگی برای دو طرف تحمل ناپذیر و سخت خواهد شد(احمدی، 1378).
گاهی توضیح و بیان الگوی ارتباطی بدن می تواند نحوه ارتباطات را روشن ساخته و به تصحیح آن کمک کند. بدن معتقد است که هر فردی دارای شخصیتی سه بعدی است: اول بعد کودک با تمام خواسته های اولیه دوم بعد والدین تمام الگوهای تحکم و امر و نهی های فرا گرفته شده و سوم بالغ یا الگوی درست بر خورد با واقعیت ها در خانواده. هر فردی با این سه الگو رفتار می کند و طبعاً روابط به صورت پیجیده ای در می آید. معمولاً در الگوی ارتباطی که پدر بر فرزند تحکم می کند نوجوان راهی جز قبول و پذیرش ندارد. او از هر نظر وابسته به خانواده است. نوجوان از خود حالت کودکانه ای را که گاهی بصورت قهر تجلی می کند بروز می دهد. نوجوان از هر طرف با فشار والدین مواجه می گرد و مهربانه برای روزنه امیدی انتظار می کشد. بسیاری از پدر و مادرها می ترسند که به فرزندان بالغ خود اعتماد کنند. اعتماد به نوجوانان تنها راه سازنده ای است که پدر و مادر می توانند برای مقابله با انواع مشکلات نوجوان خود از آن استفاده کنند به نوجوان باید کمک کرد تا بلوغ خود را بشناسد و با کودک درون خودآشنا شود و الگوی ارتباطی مناسب را دنبال کند. تفاهم و درک مسائل نوجوان و ارتباط صادقانه و باز او داشتن به او کمک خواهد کرد تا سنجیده و درست با مشکلات روز مره مواجه گردد و در حل آنها اقدام نماید(احمدی، 1378).