مشاور مدیریت و برنامه ریزی آموزش سازمانی

ما با کمک همدیگر بهترین راه حل های ممکن برای بهبود آموزشی را خواهیم یافت.

مشاور مدیریت و برنامه ریزی آموزش سازمانی

ما با کمک همدیگر بهترین راه حل های ممکن برای بهبود آموزشی را خواهیم یافت.

اسلایدر

مشاور مدیریت و برنامه ریزی آموزش سازمانی

برای موفقیت و ایجاد تحول در فرآیندهای آموزشی سازمان خود، مشورت با مشاوران خبره را در دستور کار خود قرار دهید.

تماس با ما >
مبلغ مورد نظر: تومان
پرداخت کننده :
ايميل پرداخت کننده :
موبایل پرداخت کننده :

پشتیبانی

تقویم شمسی

ابزار نظر سنجی

موضوعات
filesell

1-رضایت از عناصرشغلی۱

    رضایت ازعناصرشغلی ازیک دیدگاه ، گاهی تحت عنوان نگرش نسبت به موضوعات نامیده    می شود ، زیرا چنین فرض می شودکه رضایت ازعناصرشغلی در واقع از نگرش های متفاوتی درباره اجزاء و عناصرگوناگون شغل تشکیل می شود، لذا می توان  گفت کارمندان نگرش های خاصی درباره حقوق و دستمزد خود ، مدیران مافوق ، نوع کاری که انجام می دهد و محیط و شرایط کار دارا می باشند که همه این ها را باید چیزهایی دانست که یک فرد درسازمان به آنها توجه دارد واستنباط خاصی ازآنها دارد . برخی نگرشهای مزبور ممکن است مثبت و برخی دیگر منفی باشند وهمه آنها از اهمیت یکسانی برخوردارنمی باشند . نگرش هایی که  از اهمیت بیشتری برخوردارند درسه گروه قابل دسته بندی هستند : گروه اول نگرش ها،مربوط به نقش شغل می شود،مانند اینکه آیا شغل پویا وتحرک آفرین وجالب است یا خیر؟ گروه دوم  نگرش هایی است که مربوط به مدیر مافوق می شود، مانند اینکه با ملاحظه است،با انصاف است ، شایسته است یا خیر؟گروه سوم نگرشهایی است که مربوط به حقوق و دستمزد می شود، مانند اینکه آیا کافی وعادلانه است یا خیر؟

2-رضایت کلی از شغل

       دیدگاه دیگری که درمورد مفهوم رضایت شغلی وجود دارد، عبارت از مطالعه رضایت شغلی به عنوان یک حالت درونی وکلی از رضایت فرد است.در این دیدگاه فرض براین است که کارمند یک احساس درونی از رضایت یا عدم رضایت کلی دارا می باشد. درنتیجه ، تجربیات مثبت مانند داشتن همکاران صمیمی، حقوق خوب، مافوق شایسته و با ملاحظه وشغل جالب ،رویهم یک احساس درونی مثبت در فرد ایجاد می‌کند.از سویی دیگر،تجربیات منفی که ناشی از حقوق کم،کارخسته کننده یا آزاردهنده و وضعیت اعتراض‌آمیز می باشند.رویهم یک احساس درونی منفی ایجاد می‌نمایند. احساس کلی رضایت یا عدم رضایت یک احساس مرکب۲ است که توسط شدت و فراوانی تجربیات مثبت و منفی فراهم می شود.

دیدگاهی که درباره حالت درونی گفتیم براین فرض مبتنی است که رضایت شغلی را می توان ازطریق پرسش ازکارکنان راجع به اجزاء وعناصر گوناگون مربوط به شغلشان اندازه گیری کرد وسپس متوسط نگرشهای آنان را بدست آورد و به یک شاخص رضایت کلی دست یافت . دیدگاه اول که نگرش نسبت به موضوعات نامیده شد ، ترکیب نگرش را مانند مخلوط کردن سیب‌ها و پرتقال‌ها تصور می کند؛ زیرا،بر این فرض مبتنی است که موضوعات مختلف نباید با هم مخلوط شوند، بلکه؛ باید آنها را به طور جداگانه اندازه گیری و تحلیل کرد. تحقیقات انجام شده هر دو دیدگاه را تائید می‌کند.

پرسشنامه‌های رضایت شغلی نگرش های خاص گوناگونی ر ا راجع به عناصر شغل مشخص کرده اند. احساس رضایت یا عدم رضایت شغلی با هریک ازعناصر مزبور نوسان داشته است مثلاً توضیح یا پیشنهاد جدید ممکن است رضایت از دستمزد و حقوق همراه با رضایت از خود شغل یا مسئوولیت را افزایش دهد؛ ولی، رضایت ازهمکاران با شرایط کار را کاهش می دهد.مطالعات تجربی شواهدی ازحالت درونی را فراهم کرده اند چنان که مثلاً تغییر درحقوق بر رضایت از حقوق و نیز سایر نگرش‌های مرتبط با حقوق مانند نگرش و احساس نسبت به مافوق که پیشنهاد افزایش حقوق را داده است تاثیر می گذارد.حالت درونی می تواند بوسیله تجربیات مثبت ومنفی مشروط شود، تحقیقات نشان داده است که حالت یا احساس درونی مثبت بوسیله محیط مناسب و مطلوب ایجاد می شود و احتمالاً توجیه کننده این است که چرا برخی کارکنان جهت گیری مثبتی نسبت به کار دارند(گریفین،1374،179).


۱-Component Ssatisfaction

۲- Composite Feeling

  • هادی رمضانیان فهندری

 از دهه 1980 بسیاری از پژوهشگران رفتارسازمانی تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که از میان صفت های زمینه ای (افراد) و عوامل سازمانی (محل کار) کدام یک تعیین کننده عمده رضایت شغلی در موقعیت ها و شرایط کاری مختلف به حساب می آید .برای نمونه،مطالعات استاو و راس۱ (1985) نشان می دهد همبستگی های بدست آمده از اندازه های رضایت شغلی در زمان ها و موقعیت های مختلف ازنظر آماری معنادار است و به همین دلیل نتیجه گرفته اند که تعیین کننده های  اصلی رضایت شغلی زمینه ها وصفات فردی است نه شرایط و موقعیت های کار،درحالی که اشنایدر۲ (1987)معتقد است محیط کار، تکنولوژی و ساختار سازمانی تعیین کننده های اساسی رضایت شغلی  هستند. علاوه براین ، درمورد مفهوم پردازی رضایت شغلی نیز بحث جدی وجوددارد . برای نمونه بسیاری از مدیران وحتی صاحبنظران علوم رفتاری معتقدند این مفهوم با مفاهیم دیگری مانند انگیزش مشابه و تا اندازه ای هم معناست و این خود سبب می شود نسبت به شناخت واندازه گیری آن دچار انحراف و اشتباه شوند،اما؛ به گفته لاولر۳ (1990 )، بین این دو مفهوم تفاوت عمده ای وجود دارد که در برخی از مقیاس های سنجش رضایت شغلی نادیده گرفته شده است.به نظر وی انگیزش تحت نفوذ
ادراک های آینده نگر قرار دارد درحالی که رضایت با احساسات افراد نسبت به پاداش هایی که دریافت می کنند ارتباط پیدا می کند .از این رو رضایت پیامد رویدادهای گذشته و انگیزش نتیجه انتظارات ازآینده است (هرسی وبلانچارد،1993،20)۴.


۱ .Staw & Ross

۲ Schinader

۳- Lawler

۴- Hersy  & Blanchard

  • هادی رمضانیان فهندری

 از دهه 1980 بسیاری از پژوهشگران رفتارسازمانی تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که از میان صفت های زمینه ای (افراد) و عوامل سازمانی (محل کار) کدام یک تعیین کننده عمده رضایت شغلی در موقعیت ها و شرایط کاری مختلف به حساب می آید .برای نمونه،مطالعات استاو و راس۱ (1985) نشان می دهد همبستگی های بدست آمده از اندازه های رضایت شغلی در زمان ها و موقعیت های مختلف ازنظر آماری معنادار است و به همین دلیل نتیجه گرفته اند که تعیین کننده های  اصلی رضایت شغلی زمینه ها وصفات فردی است نه شرایط و موقعیت های کار،درحالی که اشنایدر۲ (1987)معتقد است محیط کار، تکنولوژی و ساختار سازمانی تعیین کننده های اساسی رضایت شغلی  هستند. علاوه براین ، درمورد مفهوم پردازی رضایت شغلی نیز بحث جدی وجوددارد . برای نمونه بسیاری از مدیران وحتی صاحبنظران علوم رفتاری معتقدند این مفهوم با مفاهیم دیگری مانند انگیزش مشابه و تا اندازه ای هم معناست و این خود سبب می شود نسبت به شناخت واندازه گیری آن دچار انحراف و اشتباه شوند،اما؛ به گفته لاولر۳ (1990 )، بین این دو مفهوم تفاوت عمده ای وجود دارد که در برخی از مقیاس های سنجش رضایت شغلی نادیده گرفته شده است.به نظر وی انگیزش تحت نفوذ
ادراک های آینده نگر قرار دارد درحالی که رضایت با احساسات افراد نسبت به پاداش هایی که دریافت می کنند ارتباط پیدا می کند .از این رو رضایت پیامد رویدادهای گذشته و انگیزش نتیجه انتظارات ازآینده است (هرسی وبلانچارد،1993،20)۴.


۱ .Staw & Ross

۲ Schinader

۳- Lawler

۴- Hersy  & Blanchard

  • هادی رمضانیان فهندری

۱- استرس: هر نوع فشار فیزیکی، عصبی، روحی است که یک شخص تحمل می‌کند

۲- استرس نیرویی است که تنش و تغییر شکلی در چیزی یا شخصی که این نیرو بر آن وارد می‌شود،‌ ایجاد می‌کند در این معنا، صحبت ازتأثیر هر عامل یا محرک بروی مانند عوامل جسمانی مثل‌صدا، حرارت، سرما یا عوامل روان‌شناختی مانند غذا، از دست داده کار وجز آن است.

3- فشار روانی و عصبی یا استرس به حالتی اطلاق می‌شود که شخص به سبب عوامل داخلی یا خارجی کنترل عادی خود را نسبت به هیجانها از دست بدهد و یا تغییری در آن پدید آید. (علوی، 1371،228)

4- استرس به موقعیت درونی فرد اطلاق می‌گردد که تهدیدی را نسبت به وضعیت جسمی و یا آرامش روانی خود احساس کرده باشد و یا استرس یک واکنش فیزیولوژیکی و روانی است که در هنگام احساس عدم توازن میان سطح تقاضاهایی که از افراد می‌شود و توانایی و ظرفیت آنان را برآورده ساختن این تقاضاها رویمی‌دهد (علوی. ، 1371،229).

5- استرس پاسخی است که بدن در برابر خواستهایی که بر آن وارد می‌شوند، نشان می‌دهد که این پاسخ، پاسخی غیراختصاصی است به این معنا که عامل استرس‌زا هرچه باشد (بیرونی یا درونی)، و فرد در معرض استرس نیز هر که باشد بدن انسان در واکنشی که نشان می‌دهد همواره از الگوی عام و یکسان و معینی پیروی می‌کند به عبارتی دیگر، هر گاه عاملی موجب شود که بدن دچار تنش شود و ثبات و تعادلش را از دست بدهد بطور خود به خود پاسخ(واکنش‌هایی) نشان می‌دهد تا تعادل از دست رفته را بازگرداند. و به حالت پیشین و همیشگی خود برسد (هاسن سلیه ،1956  )

6- استرس  مجموع واکنش‌های جسمانی،‌روانی، ذهنی و رفتاری است که ارگانیسم انسان در برابر محرک‌های (عامل‌ها) درونی یا بیرونی بر هم زنندة ثبات و تعادل طبیعی و درونی بدن نشان می‌دهد (بهزاد، 1371)

  • هادی رمضانیان فهندری

۱- استرس: هر نوع فشار فیزیکی، عصبی، روحی است که یک شخص تحمل می‌کند

۲- استرس نیرویی است که تنش و تغییر شکلی در چیزی یا شخصی که این نیرو بر آن وارد می‌شود،‌ ایجاد می‌کند در این معنا، صحبت ازتأثیر هر عامل یا محرک بروی مانند عوامل جسمانی مثل‌صدا، حرارت، سرما یا عوامل روان‌شناختی مانند غذا، از دست داده کار وجز آن است.

3- فشار روانی و عصبی یا استرس به حالتی اطلاق می‌شود که شخص به سبب عوامل داخلی یا خارجی کنترل عادی خود را نسبت به هیجانها از دست بدهد و یا تغییری در آن پدید آید. (علوی، 1371،228)

4- استرس به موقعیت درونی فرد اطلاق می‌گردد که تهدیدی را نسبت به وضعیت جسمی و یا آرامش روانی خود احساس کرده باشد و یا استرس یک واکنش فیزیولوژیکی و روانی است که در هنگام احساس عدم توازن میان سطح تقاضاهایی که از افراد می‌شود و توانایی و ظرفیت آنان را برآورده ساختن این تقاضاها رویمی‌دهد (علوی. ، 1371،229).

5- استرس پاسخی است که بدن در برابر خواستهایی که بر آن وارد می‌شوند، نشان می‌دهد که این پاسخ، پاسخی غیراختصاصی است به این معنا که عامل استرس‌زا هرچه باشد (بیرونی یا درونی)، و فرد در معرض استرس نیز هر که باشد بدن انسان در واکنشی که نشان می‌دهد همواره از الگوی عام و یکسان و معینی پیروی می‌کند به عبارتی دیگر، هر گاه عاملی موجب شود که بدن دچار تنش شود و ثبات و تعادلش را از دست بدهد بطور خود به خود پاسخ(واکنش‌هایی) نشان می‌دهد تا تعادل از دست رفته را بازگرداند. و به حالت پیشین و همیشگی خود برسد (هاسن سلیه ،1956  )

6- استرس  مجموع واکنش‌های جسمانی،‌روانی، ذهنی و رفتاری است که ارگانیسم انسان در برابر محرک‌های (عامل‌ها) درونی یا بیرونی بر هم زنندة ثبات و تعادل طبیعی و درونی بدن نشان می‌دهد (بهزاد، 1371)

  • هادی رمضانیان فهندری

1- ایجاد فرهنگ‌ یا فضای‌ روانی‌ در سازمان‌ که‌ کارکنان‌ گرفتار پریشانی‌روانی‌ ناشی‌ از محیط کار و عوامل‌ درون‌ سازمانی‌ نشوند;

2- پیشگیری‌ از پیدایش‌ دشواری‌های‌ ناشی‌ از اختلال‌های‌ رفتاری‌ وپریشانی‌ روانی‌ بعضی‌ از کارکنان‌ سازمان‌ و به‌ کارگیری‌ توصیه‌های‌متخصصان‌، تشخیص‌ و درمان‌ بیماری‌های‌ روانی‌ در محیط کار;

3- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور سازمان‌ در زمینه‌تشخیص‌، درمان‌ و پیشگیری‌ از ناراحتی‌های‌ روانی‌ و جسمی‌;

4- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور سازمان‌ در زمینه‌بازتوانی‌ یا آموزش‌ کارکنان‌ به‌ منظور کسب‌ مهارت‌های‌ شغلی‌ و جابجایی‌یا واگذاری‌ وظایف‌ مناسب‌ با خلق‌ و خو و روحیه‌ آن‌ دسته‌ از کارکنانی‌ که‌به‌ نحوی‌ دچار مشکل‌ می‌باشند با رعایت‌ حقوق‌ فردی‌ و اجتماعی‌ آنان‌ درداخل‌ سازمان‌;

5- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور برای‌ شناسایی‌ عوامل‌بیماری‌زا و درک‌ ماهیت‌ همه‌ عواملی‌ که‌ در ایجاد پریشانی‌ و اختلال‌ نقش‌موثر دارند;

6- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور برای‌ پیشگیری‌ ازدشواری‌های‌ که‌ برای‌ کارکنان‌ بیمار در سازمان‌ پیش‌ می‌آید یا برعکس‌،پیشگیری‌ از مشکلاتی‌ که‌ کارکنان‌ پریشان‌ برای‌ همکاران‌ خود ایجادمی‌کنند;

7- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور در جهت‌ بازگشت‌بیمار روانی‌ و تشخیص‌ و بازشناسی‌ آن‌ دسته‌ از عوامل‌ سازمانی‌ که‌ دربازگشت‌ اختلالات‌ بیمار موثر هستند;

کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور در زمینه‌ آشناسازی‌کارکنان‌ سازمان‌ با مفاهیم‌ اساسی‌ بیماری‌ و سلامت‌ روانی‌ و تغییر نگرش‌منفی‌ کارکنان‌ نسبت‌ به‌ بیماران‌ روانی‌ شاغل‌ در سازمان‌ و آشنا کردن‌ آنان‌به‌ شیوه‌های‌ انسانی‌ و موثر برخورد بیماران‌ چه‌ در سازمان‌ چه‌ خارج‌ ازسازمان( ساعتچی، 1374 ، 110 ).
  • هادی رمضانیان فهندری

1- ایجاد فرهنگ‌ یا فضای‌ روانی‌ در سازمان‌ که‌ کارکنان‌ گرفتار پریشانی‌روانی‌ ناشی‌ از محیط کار و عوامل‌ درون‌ سازمانی‌ نشوند;

2- پیشگیری‌ از پیدایش‌ دشواری‌های‌ ناشی‌ از اختلال‌های‌ رفتاری‌ وپریشانی‌ روانی‌ بعضی‌ از کارکنان‌ سازمان‌ و به‌ کارگیری‌ توصیه‌های‌متخصصان‌، تشخیص‌ و درمان‌ بیماری‌های‌ روانی‌ در محیط کار;

3- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور سازمان‌ در زمینه‌تشخیص‌، درمان‌ و پیشگیری‌ از ناراحتی‌های‌ روانی‌ و جسمی‌;

4- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور سازمان‌ در زمینه‌بازتوانی‌ یا آموزش‌ کارکنان‌ به‌ منظور کسب‌ مهارت‌های‌ شغلی‌ و جابجایی‌یا واگذاری‌ وظایف‌ مناسب‌ با خلق‌ و خو و روحیه‌ آن‌ دسته‌ از کارکنانی‌ که‌به‌ نحوی‌ دچار مشکل‌ می‌باشند با رعایت‌ حقوق‌ فردی‌ و اجتماعی‌ آنان‌ درداخل‌ سازمان‌;

5- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور برای‌ شناسایی‌ عوامل‌بیماری‌زا و درک‌ ماهیت‌ همه‌ عواملی‌ که‌ در ایجاد پریشانی‌ و اختلال‌ نقش‌موثر دارند;

6- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور برای‌ پیشگیری‌ ازدشواری‌های‌ که‌ برای‌ کارکنان‌ بیمار در سازمان‌ پیش‌ می‌آید یا برعکس‌،پیشگیری‌ از مشکلاتی‌ که‌ کارکنان‌ پریشان‌ برای‌ همکاران‌ خود ایجادمی‌کنند;

7- کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور در جهت‌ بازگشت‌بیمار روانی‌ و تشخیص‌ و بازشناسی‌ آن‌ دسته‌ از عوامل‌ سازمانی‌ که‌ دربازگشت‌ اختلالات‌ بیمار موثر هستند;

کمک‌ به‌ روانشناس‌، روانپزشک‌ و پزشک‌ مشاور در زمینه‌ آشناسازی‌کارکنان‌ سازمان‌ با مفاهیم‌ اساسی‌ بیماری‌ و سلامت‌ روانی‌ و تغییر نگرش‌منفی‌ کارکنان‌ نسبت‌ به‌ بیماران‌ روانی‌ شاغل‌ در سازمان‌ و آشنا کردن‌ آنان‌به‌ شیوه‌های‌ انسانی‌ و موثر برخورد بیماران‌ چه‌ در سازمان‌ چه‌ خارج‌ ازسازمان( ساعتچی، 1374 ، 110 ).
  • هادی رمضانیان فهندری

مدیریت به عنوان یکی از فعالیتهای اجتماعی بشر سابقه ای بس دیرینه  دارد اما آنچه را که به عنوان تاریخچه و سیرتحولات نظریه های سازمان و مدیریت بیان می شود از زمانی است که نظریه ها و تئوریهای مدیریت و سازمان پا به عرصه وجود نهادند و مدیریت بصورت رشته ای علمی در میان سایر رشته های علوم مطرح گردید. بنابراین ذکر این مطلب که رشته مدیریت در سالهای پایانی سده نوزده میلادی شکل گرفته به معنای عدم وجود آن در اعصار پیشین نیست. همانگونه که به سادگی می توان پذیرفت کشف قدرت جاذبه بوسیله نیوتن به معنای عدم وجود چنین قدرتی قبل از وی نبوده است.

در مقوله مدیریت و سازمان نیز آغاز طرح نظریه های مدیریــت و ســـازمان را می توان در سالهای اولیه قرن بیستم جستجو کرد پس از نظریه بوروکراسی وبر[1] ، اصول مدیریت علمی و اداری تیلور[2] و فایول[3] و نهضت روابط انسانی و مدیریت رفتاری در سالهای دهه 1930 ، نظریه های سیستمی و اقتضایی پا به عرصه وجود نهاد بطوریکه امروزه نیز این مکتب تفکر غالب در مدیریـت و ســازمان می باشد.

اندیشمندان متعدد به شیوه های متفاوتی تئوری های سازمان و مدیریت را طبقه بنــدی کرده‌اند که غالباً سه مکتب اصلی مدیریت علمی، مدیریت روابط انسانی و مدیریت سیستم ها در تمامی آنها ملاحظه می شود.

هارولد کونتز[4] در طبقه بندی اولیه خود به شش مکتب تحت عناوین 1) مکتب فرایندی یا وظیفه ای مدیریت 2) مکتب تجربی مدیریت 3) مکتب رفتار انسانی در مدیریت 4) مکتب نظام اجتماعی در مدیریت 5) مکتب تئوری تصمیم گیری 6) مکتب کمی و مقداری مدیریت اشاره کرد و حدود نوزده سال بعد این طبقه بندی را به یازده طبقه افزایش داد که به علت تداخل طبقات درهم و جزئی شدن آنها مورد اقبال چندانی قرار نگرفت.

ویلیام اسکات[5] نیز با پیروی از طبقه بندی تاریخی سه مـکتــب را در مدیریـــت مطــرح می‌داند. مکتب کلاسیک ها که با تقسیم کار،‌ سلسله مراتب، حیطه نظارت و ساختار منطقی سروکار داشتند و مکتب نئوکلاسیکها که با نهضت روابط انسانی شناخته می شوند.مکتب سوم، مکتب سیستمی سازمان است که سازمان را همچون سیستمی با متغیرهای وابسته به محیط توصیف می‌کند و آن را در سطحی بالاتر از دو مکتب قبلی قرار می دهد. در تفکر سیستمی سازمان بصورت یک منظومه واحد که متشکل از اجزاء‌ مرتبط و متعامل است در نظر گرفته می شود و اصل وابستگی متقابل مهمترین خاصیت آن را تشکیل می د هد. اگر اجزاء و عناصر تشکیل دهنده سازمان را به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم سازمان را نشناخته ایم زیرا آنچه سازمان را به صورت یک مجموعه واحد در می آورد همانا روابط متقابل بین اجزاء‌ و عناصر آن است. روابطی که در مکاتب قبلی چندان مورد عنایت قرار نگرفته بود.

تفکر سیستمی در مدیریت با توجه به عوامل درونی و بیرونی سازمان تصویر کاملتری را از سازمان ارائه کرد و تئوریهای دقیقتری را برای تحلیل مدیریت و سازمان بدست داد. تئوری اقتضایی که برگرفته شده از مکتب سیستمی در مدیریت است مطلق گرایی در مدیریت را خطا دانسته و مطلوبیت هر شیوه و روشی را در مدیریت وابسته به شرایط و موقعیتی می داند که در آن زمان و مکان سازمان را  احاطه کرده است. در این تئوری مطلوب بودن شیوه های مدیریت بستگی به موقعیت داشته و شیوه ای که در یک موقعیت مطلوب و مناسب است ممکن است در موقعیتی دیگر نامطلوب و نامناسب باشد. از اینرو این نوع نظریه ها را تئوری ”بستگی[6]“ نیز نامیده اند. امروزه با بهره گیری از این تئوری، مدلهای گوناگونی در شاخه های مختلف مدیریت پرداخته شده است که هر کدام موضوع موردنظر خود را با دیدی اقتضایی می نگرند. در این تئوری ها بهترین شیوه وجود ندارد و مطلوبیت هر هر روشی بستگی به شرایط و موقعیت دارد.

ریچارد اسکات[7] با در نظر داشتن سیر تحولات تاریخی، نظریه های سازمان و مدیریت را به چهار گروه یا گونه تقسیم کرده است.  معیار تقسیم بندی او دیدگاه سیستم باز و بسته نسبت به سازمان و مدلهای منطقی و اجتماعی رفتار انسانها در سازمان است. براساس معیار اول نظریه های سازمان و مدیریت به دو گروه نظریه های سیستم بسته و باز تقسیم می شوند و با توجه به معیار دوم در هر گروه دو نوع مدل که معطوف به رفتار منطقی و رفتار اجتماعی انسان است دیده می شوند.

جدول (1-1) سیر تکاملی تئوری معاصر سازمان(رابینز,1987)[8]

 

چارچوب زمانی

1930-1900

1960-1930

1975-1960

؟-1975

دیدگاه سیستمی

بسته

بسته

بسته

باز

دیدگاه نتایج نهایی

منطقی

اجتماعی

منطقی

اجتماعی

موضوع اصلی (مرکزی)

کارایی ماشینی

روابط انسانی

طرحهای اقتضایی

قدرت و سیاست

طبقه بندی تئوریکی

نوع 1

نوع 2

نوع 3

نوع 4

 

در نظریه های گونه اول سازمان به صورت سیستمی بسته در نظر گرفته شده و رفتار انسان منطقی قلمداد می گردد. نظریات علمایی چون تیلور،‌ فایول، گیلولیک در این گونه قرار می گیرند. در این دیدگاه سازمان، ابزاری برای نیل به اهداف از قبل تعیین شده است و رابطه سازمان با محیط بیرونی مدنظر نیست. اهداف روشن،‌ وظایف مشخص، سلسله مراتب دقیق سازمانی،‌ قانونمداری و سایر اصول مدیریت ارکان اصلی تفکرات این طبقه از نظریات را تشکیل می دهند. تیلور با تخصصی کردن کارها،‌ جــدا نمـــودن برنامه ریزی از اجرا و استاندارد کردن فعالیتها به کمک روشهای مطالعه کار می کوشید تا کارایی را در سازمانها به حداکثر ممکن ارتقاء دهد و سایر پیشگامان مدیریت نیز همین هدف را با روشهایی مشابه دنبال می کردند. مونی و رایلی[9] با

 

مطرح کردن اصل هماهنگی به عنوان اصلی اساسی در عملکرد متوازن و موزون سازمان و فایول با ارائه چهارده اصل مدیریت کوشیدند تا برای مدیریت موفق در سازمان ضوابط مطلقی را مطرح سازند که ارتباط چندانی با محیط بیرونی سازمان نداشت و صرفاً در درون سازمان قابل تحقق بود.

در نظریات گونه دوم سازمان بصورت سیستمی بسته در نظر گرفته شده و رفتار انسان اجتماعی است. نظریاتی که اصطلاحاً روابط انسانی نام گرفته اند در این طبقه قرار دارند. اگر در گونه قبل ارضای نیازهای مادی و جسمانی برای نیل به کارایی مورد تأکید بود در این گونه از نظریه ها ارضاء نیازهای اجتماعی و روانی، اساسی برای عملکرد بالای اعضای سازمان است. التون میو پایه گذار و چهره شاخص در این گونه نظریه هاست. او که استرالیایی تبار بود در تجربیات خود دریافت که انسانها همانند نیاز به غذا و هوا و محیط فیزیکی مناسب، نیاز به احساس شخصیت در محیط کار، روابط اجتماعی مطلوب و حرمت و صمیمت در سازمان دارند. در تحقیقات بعدی نیز که میو به همراه روتلیسبرگر[10] انجام داد نظرات او تأیید شد و نظریات انسانگرایی در مدیریت پا به عرصه وجود گذاشت.

در نظریات نوع سوم سازمان بصورت سیستمی باز در نظر گرفته شده و رفتارها در سازمان منطقی فرض گردیده است.  از آغاز دهه 1950 و تا اوایل دهه 1970 نسل جدیدی از تئوریها مطرح شدند که تأکید و تمرکز آنها بر منطقی بودن رفتارها در سازمان با توجه به محیط خارجی سازمان بود. در این تئوریها کوشش شده تا ساختار سازمانی با در نظر گرفتن نیازهای محیط شکل گیرد. وودوارد از زمره اندیشمندانی است که نظریاتش در گونه دوم قرار می گیرد. وی آثار نظام های فنی بهره گیری شده  در صنایع را بر ساختار سازمانی آنها مورد تحقیق قرار داد. وودوارد[11] سه نظام اصلی تولید واحدی، تولید انبوه و تولید فرایندی را در نظر گرفت و میان آنها و قاعده های گوناگون طراحی وابستگی های برجسته یافت. برای مثال مؤسسه های تولید انبوه براساس پژوهشهای وی دارای ساختاری دیوانسالارانه هستند در حالی که مؤسسه های تولید فرایندی و واحدی، ساختاری زنده و انسانی دارند.

چارلز پرو[12] نیز تقسیم بندی دیگری را در مورد نظام کاری سازمانها ارائه کرد که در آن از چهار نظام کارهای هنری و صنعتگرانه، کارهای تکراری،‌ کارهای غیرتکراری و کارهای مهندسی نام برد. پرو با استفاده از این طبقه بندی کوشیده است تا ساختار مناسب برای کارایی بیشتر در هر یک از انواع نظام های کاری را ارائه دهد.  از نظر او مدیریت زمانی موفق خواهد شد که با توجه به نظام های کاری موجود در هر سازمان به امر برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت بپرازد. نظریات نویسندگان گونه سوم نظریاتی است که اصطلاحاً اقتضایی می نامند. به عبارت ساده آنها کوشیدند تا مدیریت را با اقتضاها و شرایط محیطی هماهنگ ساخته و از حالت مطلق گرایی خارج سازند.

گونه چهارم از نظریه های سازمانی و مدیریت با نگرش سیستم باز و قائل شدن به سرشتی اجتماعی برای رفتارهای سازمانی شکل گرفته اند. نظریات علمایی چون می یر و روان، سالان سیک وپفر[13] تأکید بسیار بر محیط داشته و این پیش فرض را که سازمانها رفتار و عمکردی عقلایی و منطقی دارند شدیداً مورد تردید قرار داده اند. سازمانها هدف اصلی خود را که بقاست دنبال می کنند و سایر اهداف که در فلسفه سازمان منطقی به نظر می رسند مانند کارایی و بهره وری در این میان جنبه ثانویه پیدا می کند. برخی سازمانها که  در محیط هایی کاملاً سیاسی و نهادی قرار گرفته اند، برای ادامه حیات، خود را با هنجارهای نهادی و معیارهای سیاسی منطبق می سازند و ضرورتاً تولید کارآ و خدمت دهی مؤثر برای ادامه کار آنها نقش حیاتی ایفا نمی کند. بنابراین رفتار عقلایی و منطقی در سازمانها که در گونه قبل مدنظر بود جای خود را به نوعی رفتار اجتماعی- سیاسی می دهد. مارچ و اولسون[14] محیط سازمانها را پر از ابهام و پیچیدگی دانسته و پیش بــینی می کنند در چنین فضایی تصمیم گیری عقلایی کاربرد چندانی ندارد. مسأله قدرت و استفاده از آن در سازمان نیز در تئوریهای گونه چهارم جایگاه ویژه ای داشته پیچیدگی های آن مورد کنکاش قرار گرفته است. به زعم نظریه پردازان این طبقه،‌ برای ارزیابی اثربخشی سازمانها نمی توان به معیارهای صرفاً عینی اتکا نمود، بلکه باید موضوع را بصورت رفتاری اجتماعی و طبیعی به بوته آزمون و بررسی نهاد. دیدگاه نظریه پردازان در این گونه نیز دیدگاهی اقتضایی محسوب می شود(الوانی 1378).



[1] - Max Weber

[2] - Fredrick W. Taylor

[3] - Henri Fayol

[4] - H. Koontz

[5] - W. Scott

[6] - depends

[7] - Richard Scott

[8] - Robbins

[9]- Mooney and Reialy

[10]-Roethlisberger

[11]- J. Woodward

[12]-Charles Perrow

[13]- Charles Perrow, Meyer and Rowan

 

[14] - March and Olson

  • هادی رمضانیان فهندری

مدیریت به عنوان یکی از فعالیتهای اجتماعی بشر سابقه ای بس دیرینه  دارد اما آنچه را که به عنوان تاریخچه و سیرتحولات نظریه های سازمان و مدیریت بیان می شود از زمانی است که نظریه ها و تئوریهای مدیریت و سازمان پا به عرصه وجود نهادند و مدیریت بصورت رشته ای علمی در میان سایر رشته های علوم مطرح گردید. بنابراین ذکر این مطلب که رشته مدیریت در سالهای پایانی سده نوزده میلادی شکل گرفته به معنای عدم وجود آن در اعصار پیشین نیست. همانگونه که به سادگی می توان پذیرفت کشف قدرت جاذبه بوسیله نیوتن به معنای عدم وجود چنین قدرتی قبل از وی نبوده است.

در مقوله مدیریت و سازمان نیز آغاز طرح نظریه های مدیریــت و ســـازمان را می توان در سالهای اولیه قرن بیستم جستجو کرد پس از نظریه بوروکراسی وبر[1] ، اصول مدیریت علمی و اداری تیلور[2] و فایول[3] و نهضت روابط انسانی و مدیریت رفتاری در سالهای دهه 1930 ، نظریه های سیستمی و اقتضایی پا به عرصه وجود نهاد بطوریکه امروزه نیز این مکتب تفکر غالب در مدیریـت و ســازمان می باشد.

اندیشمندان متعدد به شیوه های متفاوتی تئوری های سازمان و مدیریت را طبقه بنــدی کرده‌اند که غالباً سه مکتب اصلی مدیریت علمی، مدیریت روابط انسانی و مدیریت سیستم ها در تمامی آنها ملاحظه می شود.

هارولد کونتز[4] در طبقه بندی اولیه خود به شش مکتب تحت عناوین 1) مکتب فرایندی یا وظیفه ای مدیریت 2) مکتب تجربی مدیریت 3) مکتب رفتار انسانی در مدیریت 4) مکتب نظام اجتماعی در مدیریت 5) مکتب تئوری تصمیم گیری 6) مکتب کمی و مقداری مدیریت اشاره کرد و حدود نوزده سال بعد این طبقه بندی را به یازده طبقه افزایش داد که به علت تداخل طبقات درهم و جزئی شدن آنها مورد اقبال چندانی قرار نگرفت.

ویلیام اسکات[5] نیز با پیروی از طبقه بندی تاریخی سه مـکتــب را در مدیریـــت مطــرح می‌داند. مکتب کلاسیک ها که با تقسیم کار،‌ سلسله مراتب، حیطه نظارت و ساختار منطقی سروکار داشتند و مکتب نئوکلاسیکها که با نهضت روابط انسانی شناخته می شوند.مکتب سوم، مکتب سیستمی سازمان است که سازمان را همچون سیستمی با متغیرهای وابسته به محیط توصیف می‌کند و آن را در سطحی بالاتر از دو مکتب قبلی قرار می دهد. در تفکر سیستمی سازمان بصورت یک منظومه واحد که متشکل از اجزاء‌ مرتبط و متعامل است در نظر گرفته می شود و اصل وابستگی متقابل مهمترین خاصیت آن را تشکیل می د هد. اگر اجزاء و عناصر تشکیل دهنده سازمان را به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم سازمان را نشناخته ایم زیرا آنچه سازمان را به صورت یک مجموعه واحد در می آورد همانا روابط متقابل بین اجزاء‌ و عناصر آن است. روابطی که در مکاتب قبلی چندان مورد عنایت قرار نگرفته بود.

تفکر سیستمی در مدیریت با توجه به عوامل درونی و بیرونی سازمان تصویر کاملتری را از سازمان ارائه کرد و تئوریهای دقیقتری را برای تحلیل مدیریت و سازمان بدست داد. تئوری اقتضایی که برگرفته شده از مکتب سیستمی در مدیریت است مطلق گرایی در مدیریت را خطا دانسته و مطلوبیت هر شیوه و روشی را در مدیریت وابسته به شرایط و موقعیتی می داند که در آن زمان و مکان سازمان را  احاطه کرده است. در این تئوری مطلوب بودن شیوه های مدیریت بستگی به موقعیت داشته و شیوه ای که در یک موقعیت مطلوب و مناسب است ممکن است در موقعیتی دیگر نامطلوب و نامناسب باشد. از اینرو این نوع نظریه ها را تئوری ”بستگی[6]“ نیز نامیده اند. امروزه با بهره گیری از این تئوری، مدلهای گوناگونی در شاخه های مختلف مدیریت پرداخته شده است که هر کدام موضوع موردنظر خود را با دیدی اقتضایی می نگرند. در این تئوری ها بهترین شیوه وجود ندارد و مطلوبیت هر هر روشی بستگی به شرایط و موقعیت دارد.

ریچارد اسکات[7] با در نظر داشتن سیر تحولات تاریخی، نظریه های سازمان و مدیریت را به چهار گروه یا گونه تقسیم کرده است.  معیار تقسیم بندی او دیدگاه سیستم باز و بسته نسبت به سازمان و مدلهای منطقی و اجتماعی رفتار انسانها در سازمان است. براساس معیار اول نظریه های سازمان و مدیریت به دو گروه نظریه های سیستم بسته و باز تقسیم می شوند و با توجه به معیار دوم در هر گروه دو نوع مدل که معطوف به رفتار منطقی و رفتار اجتماعی انسان است دیده می شوند.

جدول (1-1) سیر تکاملی تئوری معاصر سازمان(رابینز,1987)[8]

 

چارچوب زمانی

1930-1900

1960-1930

1975-1960

؟-1975

دیدگاه سیستمی

بسته

بسته

بسته

باز

دیدگاه نتایج نهایی

منطقی

اجتماعی

منطقی

اجتماعی

موضوع اصلی (مرکزی)

کارایی ماشینی

روابط انسانی

طرحهای اقتضایی

قدرت و سیاست

طبقه بندی تئوریکی

نوع 1

نوع 2

نوع 3

نوع 4

 

در نظریه های گونه اول سازمان به صورت سیستمی بسته در نظر گرفته شده و رفتار انسان منطقی قلمداد می گردد. نظریات علمایی چون تیلور،‌ فایول، گیلولیک در این گونه قرار می گیرند. در این دیدگاه سازمان، ابزاری برای نیل به اهداف از قبل تعیین شده است و رابطه سازمان با محیط بیرونی مدنظر نیست. اهداف روشن،‌ وظایف مشخص، سلسله مراتب دقیق سازمانی،‌ قانونمداری و سایر اصول مدیریت ارکان اصلی تفکرات این طبقه از نظریات را تشکیل می دهند. تیلور با تخصصی کردن کارها،‌ جــدا نمـــودن برنامه ریزی از اجرا و استاندارد کردن فعالیتها به کمک روشهای مطالعه کار می کوشید تا کارایی را در سازمانها به حداکثر ممکن ارتقاء دهد و سایر پیشگامان مدیریت نیز همین هدف را با روشهایی مشابه دنبال می کردند. مونی و رایلی[9] با

 

مطرح کردن اصل هماهنگی به عنوان اصلی اساسی در عملکرد متوازن و موزون سازمان و فایول با ارائه چهارده اصل مدیریت کوشیدند تا برای مدیریت موفق در سازمان ضوابط مطلقی را مطرح سازند که ارتباط چندانی با محیط بیرونی سازمان نداشت و صرفاً در درون سازمان قابل تحقق بود.

در نظریات گونه دوم سازمان بصورت سیستمی بسته در نظر گرفته شده و رفتار انسان اجتماعی است. نظریاتی که اصطلاحاً روابط انسانی نام گرفته اند در این طبقه قرار دارند. اگر در گونه قبل ارضای نیازهای مادی و جسمانی برای نیل به کارایی مورد تأکید بود در این گونه از نظریه ها ارضاء نیازهای اجتماعی و روانی، اساسی برای عملکرد بالای اعضای سازمان است. التون میو پایه گذار و چهره شاخص در این گونه نظریه هاست. او که استرالیایی تبار بود در تجربیات خود دریافت که انسانها همانند نیاز به غذا و هوا و محیط فیزیکی مناسب، نیاز به احساس شخصیت در محیط کار، روابط اجتماعی مطلوب و حرمت و صمیمت در سازمان دارند. در تحقیقات بعدی نیز که میو به همراه روتلیسبرگر[10] انجام داد نظرات او تأیید شد و نظریات انسانگرایی در مدیریت پا به عرصه وجود گذاشت.

در نظریات نوع سوم سازمان بصورت سیستمی باز در نظر گرفته شده و رفتارها در سازمان منطقی فرض گردیده است.  از آغاز دهه 1950 و تا اوایل دهه 1970 نسل جدیدی از تئوریها مطرح شدند که تأکید و تمرکز آنها بر منطقی بودن رفتارها در سازمان با توجه به محیط خارجی سازمان بود. در این تئوریها کوشش شده تا ساختار سازمانی با در نظر گرفتن نیازهای محیط شکل گیرد. وودوارد از زمره اندیشمندانی است که نظریاتش در گونه دوم قرار می گیرد. وی آثار نظام های فنی بهره گیری شده  در صنایع را بر ساختار سازمانی آنها مورد تحقیق قرار داد. وودوارد[11] سه نظام اصلی تولید واحدی، تولید انبوه و تولید فرایندی را در نظر گرفت و میان آنها و قاعده های گوناگون طراحی وابستگی های برجسته یافت. برای مثال مؤسسه های تولید انبوه براساس پژوهشهای وی دارای ساختاری دیوانسالارانه هستند در حالی که مؤسسه های تولید فرایندی و واحدی، ساختاری زنده و انسانی دارند.

چارلز پرو[12] نیز تقسیم بندی دیگری را در مورد نظام کاری سازمانها ارائه کرد که در آن از چهار نظام کارهای هنری و صنعتگرانه، کارهای تکراری،‌ کارهای غیرتکراری و کارهای مهندسی نام برد. پرو با استفاده از این طبقه بندی کوشیده است تا ساختار مناسب برای کارایی بیشتر در هر یک از انواع نظام های کاری را ارائه دهد.  از نظر او مدیریت زمانی موفق خواهد شد که با توجه به نظام های کاری موجود در هر سازمان به امر برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و هدایت بپرازد. نظریات نویسندگان گونه سوم نظریاتی است که اصطلاحاً اقتضایی می نامند. به عبارت ساده آنها کوشیدند تا مدیریت را با اقتضاها و شرایط محیطی هماهنگ ساخته و از حالت مطلق گرایی خارج سازند.

گونه چهارم از نظریه های سازمانی و مدیریت با نگرش سیستم باز و قائل شدن به سرشتی اجتماعی برای رفتارهای سازمانی شکل گرفته اند. نظریات علمایی چون می یر و روان، سالان سیک وپفر[13] تأکید بسیار بر محیط داشته و این پیش فرض را که سازمانها رفتار و عمکردی عقلایی و منطقی دارند شدیداً مورد تردید قرار داده اند. سازمانها هدف اصلی خود را که بقاست دنبال می کنند و سایر اهداف که در فلسفه سازمان منطقی به نظر می رسند مانند کارایی و بهره وری در این میان جنبه ثانویه پیدا می کند. برخی سازمانها که  در محیط هایی کاملاً سیاسی و نهادی قرار گرفته اند، برای ادامه حیات، خود را با هنجارهای نهادی و معیارهای سیاسی منطبق می سازند و ضرورتاً تولید کارآ و خدمت دهی مؤثر برای ادامه کار آنها نقش حیاتی ایفا نمی کند. بنابراین رفتار عقلایی و منطقی در سازمانها که در گونه قبل مدنظر بود جای خود را به نوعی رفتار اجتماعی- سیاسی می دهد. مارچ و اولسون[14] محیط سازمانها را پر از ابهام و پیچیدگی دانسته و پیش بــینی می کنند در چنین فضایی تصمیم گیری عقلایی کاربرد چندانی ندارد. مسأله قدرت و استفاده از آن در سازمان نیز در تئوریهای گونه چهارم جایگاه ویژه ای داشته پیچیدگی های آن مورد کنکاش قرار گرفته است. به زعم نظریه پردازان این طبقه،‌ برای ارزیابی اثربخشی سازمانها نمی توان به معیارهای صرفاً عینی اتکا نمود، بلکه باید موضوع را بصورت رفتاری اجتماعی و طبیعی به بوته آزمون و بررسی نهاد. دیدگاه نظریه پردازان در این گونه نیز دیدگاهی اقتضایی محسوب می شود(الوانی 1378).



[1] - Max Weber

[2] - Fredrick W. Taylor

[3] - Henri Fayol

[4] - H. Koontz

[5] - W. Scott

[6] - depends

[7] - Richard Scott

[8] - Robbins

[9]- Mooney and Reialy

[10]-Roethlisberger

[11]- J. Woodward

[12]-Charles Perrow

[13]- Charles Perrow, Meyer and Rowan

 

[14] - March and Olson

  • هادی رمضانیان فهندری

اغلب افراد، عدم آشفتگی در ذهن و روح و روان فرد را معادل با بهداشت روانی می دانند؛ اما بهداشت روانی چیزی بیش از این تعریف می باشد . در واقع بهداشت روانی ، سلامتی روانی و اجتماعی فرد مطابق با فرهنگ محیط و جامعه می باشد.

بهداشت روانی یا فقدان آن، حالتی فراگیر است که در محیط های کاری و یا خارج از آن وجود دارد . با توجه به وجود استرس و استرینهای[1] مختلفی که سبب تهدید و به مخاطره افتادن بهداشت روانی فرد در محیط کار می گردد و با توجه به زمان زیادی که کارگر در محیط کار می گذراند توجه ویژه به مساله بهداشت روانی بسیار حائز اهمیت است(بارلینگ،2004) .

سرعت و فشار در قرن 21 واژه هایی کلیدی می باشند. بسیاری از مردم و به ویژه کارگران احساس می کنند که سوار بر یک نوع دستگاه ترد میل[2] هستند که فرار از روی آن امکان پذیر نیست. همه چیز با سرعت و شدت در حال انجام است و هیچ فرصتی برای توقف فرد و لحظه ای تفکر در تنهایی وجود ندارد و به این ترتیب کاملا قابل درک است که این شکل زندگی و چنین فشارهایی سبب اضطراب و مشکلات فراوان روحی و جسمی برای فرد خواهد شد(دولسپ،2001).

بهداشت روانی جوابگوی سوالات مشکلی از قبیل اینکه علت وجود انسان و جهان چیست
می باشد. بهداشت روانی دارای سطوح مختلفی از آسوده زندگی کردن فرد به تنهایی و در کنار دیگران تا رسیدن به تکامل از طریق خودشناسی است. فرد قوی می تواند مشکلات را بدون اینکه باعث ناراحتی او شوند حل کند به علاوه در زمان مواجهه با مشکلات قادراست بدنبال کمک باشد(کارلسن،1999).

بهداشت روانی مطابق تعریف سازمان بهداشت جهانی ، عبارت است از: الگـوهـا، روش هـا و تدبیرهایی که زندگی راحت و بدون دغدغه و اضطراب را تامین کند و به عبارت دیگر، وجود وضعیت مطلوب و خوب جسمی ، روحی و اجتماعیِ فرد که قابلیت ارتباط متعادل و هماهنگ با دیگران داشته باشد.

بـدیهی اسـت کـه برای وصول به سطح مطلوب بهداشت روانی،باید از جهات متعددی،به صـورت فردی و اجتماعی فعالیتهایی صـورت گیرد؛ از جمله در زمینه: مسائل مربوط به انگیزه های افراد و واکـنـش های روانی آنان؛ مسائل مربوط به ساختار خانواده و روابط داخلی آن؛ مسائل مربوط به وسایل ارتباط جمعی و به طور کلی، فرهنگ جامعه؛ و خصوصاً مسائل مربوط به نهادهای آموزشی و بهداشتی جامعه(هاریس،2003),لذا می­توان به­طور مختصر،خدمات قابل ارائه به منظور بهداشت روانی جامعه را به صورت ذیل عنوان کرد:

۱- پیشگیری:

الف ـ پیشگیری اولیه (بهداشت )

 ب ـ پیشگیری ثانویه (درمان )

ج ـ پیشگیری ثالثیه (توانبخشی )

 ۲- ارتقا: بالا بردن سطح بهداشت روانی در جامعه


[1] - استرین : پیامدهای ناشی از استرس

[2] - تردمیل (tredmill) : یک نوع دستگاه ورزشی مخصوص لاغری می باشد که فرد با دویدن بر روی آن بصورت ثابت وزن کم میکند

  • هادی رمضانیان فهندری
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • تصویر ثابت

    Code Center